دردا که دلم با کس همراز نشد
-
اندازه متن
+
دردا که دلم با کس همراز نشد
برمیلم هر کسی همآواز نشد
بستم در بر ظلمت بسیار و لیک
یک درجه رخم ز روشنی باز نشد
دردا که دلم با کس همراز نشد
برمیلم هر کسی همآواز نشد
بستم در بر ظلمت بسیار و لیک
یک درجه رخم ز روشنی باز نشد
آن کشت که بود از آن من سيل فرد بادش بتکاند و جانور پاک بخورد
صدفای…
میمیرم صد بار پس مرگ تنم میگرید باز هم تنم در کفنم
زان رو که دگر…

