گفتم همه خفتهاند و بیداری نیست
-
اندازه متن
+
گفتم همه خفتهاند و بیداری نیست
جز مرغ سحر با من هشیاری نیست
گفتا مگرت کار نباشد؟ گفتم
با هیچکسی عاشق را کاری نیست
گفتم همه خفتهاند و بیداری نیست
جز مرغ سحر با من هشیاری نیست
گفتا مگرت کار نباشد؟ گفتم
با هیچکسی عاشق را کاری نیست
در داد نخستینم کاسی بشتاب آنگه به نگاهی دل من برد ز تاب
آورد رهم چون…
آسمان یکریز میبارد روی بندرگاه. روی دنده های آویزان یک بام سفالین در کنار راه روی « آیش» ها که…

