شمع از سر سوز اشک حسرت میریخت
-
اندازه متن
+
شمع از سر سوز اشک حسرت میریخت
پروانه از او خونش به رغبت میریخت.
در دایره هرکه که داشت نوبت و آنجا
در ساغر هر که می ، به نوبت میریخت.
شمع از سر سوز اشک حسرت میریخت
پروانه از او خونش به رغبت میریخت.
در دایره هرکه که داشت نوبت و آنجا
در ساغر هر که می ، به نوبت میریخت.
میمیرم صد بار پس مرگ تنم میگرید باز هم تنم در کفنم
زان رو که دگر…
ماه میتابد، رود است آرام، بر سر شاخة «اوجا»، «تیرنگ» دم بیاویخته، در خواب فرورفته، ولی در «آیش» کار شب…

