هست مهمانخانه این تن ای جوان (155-5)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۲/۱۸
-
اندازه متن
+
بخش ۱۵۵ – تمثیل تن آدمی به مهمانخانه و اندیشههای مختلف به مهمانان مختلف عارف در رضا بدان اندیشههای غم و شادی چون شخص مهماندوست غریبنواز خلیلوار کی در خلیل باکرام ضیف پیوسته باز بود بر کافر و مؤمن و امین و خاین و با همه مهمانان روی تازه داشتی
هست مهمانخانه این تن ای جوان
هر صباحی ضیف نو آید دوان
هین مگو کین ماند اندر گردنم
که هم اکنون باز پرد در عدم
هرچه آید از جهان غیبوش
در دلت ضیفست او را دار خوش
بیا بیا که ز هجرت نه عقل ماند نه دین (2084)
بیا بیا که ز هجرت نه عقل ماند نه دین قرار و صبر برفتهست زین دل مسکین
مولانا 
