گفتم به طبیب دارویی فرمایی (1934)
-
اندازه متن
+
گفتم به طبیب دارویی فرمایی
نبضم بگرفت از سر دانایی
گفتا که چه درد میکند بنمایی
بردم دستش سوی دل سودایی
گفتم به طبیب دارویی فرمایی
نبضم بگرفت از سر دانایی
گفتا که چه درد میکند بنمایی
بردم دستش سوی دل سودایی
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
ای با تو جهان ظریف و شادی باره تو جامه شادیی و مالی پاره
تنها خورشید…

