فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده (1634)
-
اندازه متن
+
فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده
از مردن تن چراغ دل زنده شده
از خندهٔ برق ابر در گریه شده
وز گریهٔ ابر باغ در خنده شده
فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده
از مردن تن چراغ دل زنده شده
از خندهٔ برق ابر در گریه شده
وز گریهٔ ابر باغ در خنده شده
دل خون خواره را یک باره بستان ز غم صدپاره شد یک پاره بستان
بکن جان…
امروز چه روز است که خورشید دوتاست امروز ز روزها برونست و جداست
از چرخ بخاکیان…

