رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو (1569)
-
اندازه متن
+
رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو
تا با تو چرا رود به گرمابه فرو
آن در سر زلف تو چرا آویزد
وین بر کف پای تو جرا مالدرو
رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو
تا با تو چرا رود به گرمابه فرو
آن در سر زلف تو چرا آویزد
وین بر کف پای تو جرا مالدرو
دل آمد و گفت هست سوداش دراز شب آمد و گفت زلف زیباش دراز
سرو آمد…
برخیز که ساقی اندرآمد وان جان هزار دلبر آمد
آمد می ناب وز پی نقل بادام…

