دی از تو چنان بدم که گل در بستان (1475)
-
اندازه متن
+
دی از تو چنان بدم که گل در بستان
امروز چنانم و چنانتر ز چنان
من چون نزنم دست که پابند منی
چون پای نکوبم که توئی دست زنان
دی از تو چنان بدم که گل در بستان
امروز چنانم و چنانتر ز چنان
من چون نزنم دست که پابند منی
چون پای نکوبم که توئی دست زنان
به سوی ما نگر چشمی برانداز وگر فرصت بود بوسی درانداز
چو کردی نیت نیکو مگردان…

