آنکو طمع وفا برد بر شکران (1383)
-
اندازه متن
+
آنکو طمع وفا برد بر شکران
بر خویش بزد عیب و نزد بر شکران
ور شکران نهاد انگشت به عیب
در هجر بسی دست گزد بر شکران
آنکو طمع وفا برد بر شکران
بر خویش بزد عیب و نزد بر شکران
ور شکران نهاد انگشت به عیب
در هجر بسی دست گزد بر شکران
مرغ جان را میل سوی بالا نیست در شش جهتش پر زدن وپروا نیست گفتی به کجا پرد…
زان روز که چشم من به رویت نگریست یک دم نگذشت کز غمت خون نگریست
زهرم…

