چون میدانی که از نکوئی دورم (1210)
-
اندازه متن
+
چون میدانی که از نکوئی دورم
گر بگریزم ز نیکوان معذورم
او همچو عصا کش است و من نابینا
من گام به خود نمیزنم مأمورم
چون میدانی که از نکوئی دورم
گر بگریزم ز نیکوان معذورم
او همچو عصا کش است و من نابینا
من گام به خود نمیزنم مأمورم
با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی!؟ چرا ؟ گوهری باشی و از سنگی فرومانی!؟ چرا ؟
آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی من نیست شدم باری در هست یکی هستی
از…

