تا ظن نبری که از غمانت رستم (1198)
-
اندازه متن
+
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
او پاک شده است و خام ار در حرم است در کیسه بدان رود که نقد درم است
…
گر تو نکنی سلام ما را در پی چون جمله نشاطی و سلامی چون می
چوپان…

