از آتش تو فتاده جانم در جوش (997)
-
اندازه متن
+
از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش
از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش
چیست صلای چاشتگه خواجه به گور میرود دیر به خانه وارسد منزل دور میرود
در عوض…
شیردلا صد هزار شیردلی کردهای در کرم از آفتاب نیز سبق بردهای
چشم ببند و بکن…

