هر عمر که بیدیدن اصحاب بود (846)
-
اندازه متن
+
هر عمر که بیدیدن اصحاب بود
یا مرگ بود به طبع یا خواب بود
آبی که ترا تیره کند زهر بود
زهری که ترا صاف کند آب بود
هر عمر که بیدیدن اصحاب بود
یا مرگ بود به طبع یا خواب بود
آبی که ترا تیره کند زهر بود
زهری که ترا صاف کند آب بود
چو آب آهسته زیر که درآیم به ناگه خرمن که درربایم
چکم از ناودان من قطره…
یک بار دگر قبول کن بندگیَم رحم آر بدین عجز و پراکندگیَم
گر بار دگر ز…

