از آتش سودای توام تابی بود (511)
-
اندازه متن
+
از آتش سودای توام تابی بود
در جوی دل از صحبت تو آبی بود
آن آب سراب بود و آن آتش برف
بگذشت کنون قصه مگر خوابی بود
از آتش سودای توام تابی بود
در جوی دل از صحبت تو آبی بود
آن آب سراب بود و آن آتش برف
بگذشت کنون قصه مگر خوابی بود
آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم
…
تا نلغزی که ز خون راهِ پس و پیش ترست آدمیدزد زِ زردزد کنون بیشترست
گربزانند…

