آن کس که ترا بیند و خندان نشود (490)
-
اندازه متن
+
آن کس که ترا بیند و خندان نشود
وز حیرت تو گشاده دندان نشود
چندانکه بود هزار چندان نشود
جز کاهگل و کلوخ زندان نشود
آن کس که ترا بیند و خندان نشود
وز حیرت تو گشاده دندان نشود
چندانکه بود هزار چندان نشود
جز کاهگل و کلوخ زندان نشود
دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
جهت مهر…
سماع از بهر جانِ بیقرارست سبک بَرجَه چه جای انتظارست؟
مشین این جا تو با اندیشهٔ…

