آن روز که عشق با دلم بستیزد (481)
-
اندازه متن
+
آن روز که عشق با دلم بستیزد
جان پای برهنه از میان بگریزد
دیوانه کسی که عاقلم پندارد
عاقل مردی که او ز من پرهیزد
آن روز که عشق با دلم بستیزد
جان پای برهنه از میان بگریزد
دیوانه کسی که عاقلم پندارد
عاقل مردی که او ز من پرهیزد
مات خود را صنما مات مکن بجز از لطف و مراعات مکن
خرده و بیادبیها که…
سلمک الله نیست مثل تو یاری نیست نکوتر ز بندگی تو کاری
ای دل گفتی که…

