یک چَشمِ من از روز جدائی بگریست (456)
-
اندازه متن
+
یک چَشمِ من از روز جدائی بگریست
چَشمِ دگرم گفت: «چرا؟ گریه ز چیست؟!»
چون روز وصال شد فَرازش کردم
گفتم: «نَگریستی، نباید نِگریست!»
یک چَشمِ من از روز جدائی بگریست
چَشمِ دگرم گفت: «چرا؟ گریه ز چیست؟!»
چون روز وصال شد فَرازش کردم
گفتم: «نَگریستی، نباید نِگریست!»
میان باغ گل سرخهای و هو دارد که بو کنید دهان مرا چه بو دارد
به…