ما را بدم پیر نگه نتوان داشت (403)
-
اندازه متن
+
ما را بدم پیر نگه نتوان داشت
در خانهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آنرا که سر زلف چو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
ما را بدم پیر نگه نتوان داشت
در خانهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آنرا که سر زلف چو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
در انجمنی نشسته دیدم دوشش نتوانستم گرفت در آغوشش
رخ را به بهانه بر رخش بنهادم…
از دل رفته نشان میآید بوی آن جان و جهان میآید
نعره و غلغله آن مستان…