گفتم بجهم همچو کبوتر ز کفت (385)
-
اندازه متن
+
گفتم بجهم همچو کبوتر ز کفت
گفت ار بجهی کند غمم مستخفت
گفتم که شدم خوار و زبون و تلفت
گفت از تلف منست عزو شرفت
گفتم بجهم همچو کبوتر ز کفت
گفت ار بجهی کند غمم مستخفت
گفتم که شدم خوار و زبون و تلفت
گفت از تلف منست عزو شرفت
دل باغ نهانست و درختان پنهان صد سان بنماید او و خود او یکسان
بحریست محیط…

