گر باد بر آن زلف پریشان زندت (371)
-
اندازه متن
+
گر باد بر آن زلف پریشان زندت
مه طال بقا از بن دندان زندت
ای ناصح من ز خود برآئی و ز نصح
گر زانچه دلم چشیده بر جان زندت
گر باد بر آن زلف پریشان زندت
مه طال بقا از بن دندان زندت
ای ناصح من ز خود برآئی و ز نصح
گر زانچه دلم چشیده بر جان زندت
ای آینه فقیری جانی و چیز دیگر وی آنک در ضمیری آنی و چیز دیگر
اسرار…
به من نگر که منم مونس تو اندر گور در آن شبی که کنی از دکان و خانه…

