در کوی غم تو صبر بیفرمانست (312)
-
اندازه متن
+
در کوی غم تو صبر بیفرمانست
در دیده ز اشک تو بر او حرمانست
دل راز تو دردهای بیدرمانست
با این همه راضیم سخن در جانست
در کوی غم تو صبر بیفرمانست
در دیده ز اشک تو بر او حرمانست
دل راز تو دردهای بیدرمانست
با این همه راضیم سخن در جانست
جامی که بگیرم میش انوار بود بیتی که بگویم همه اسرار بود
در هر طرفی که…
خود حال دلی بود پریشانتر از این با واقعهٔ بیسر و سامانتر ازین
اندر عالم که…

