حاشا که دلم ز شبنشینی سیر است (292)
-
اندازه متن
+
حاشا که دلم ز شبنشینی سیر است
یا ساقی ما بیمدد و ادبیر است
از خواب چو سایه عقلها سر زیر است
فردا ز پگه بیا که امشب دیر است
حاشا که دلم ز شبنشینی سیر است
یا ساقی ما بیمدد و ادبیر است
از خواب چو سایه عقلها سر زیر است
فردا ز پگه بیا که امشب دیر است
هست اندر غم تو دلشده دانشمندی همچو نقرهست در آتشکده دانشمندی
بر امید کرم و رحمت…
ای غایب از این محضر از مات سلام الله وی از همه حاضرتر از مات سلام الله

