جانی که حریف بود بیگانه شده است (279)
-
اندازه متن
+
جانی که حریف بود بیگانه شده است
عقلی که طبیب بود دیوانه شده است
میران همه گنجها به ویرانه نهند
ویرانهٔ ما ز گنج ویرانه شده است
جانی که حریف بود بیگانه شده است
عقلی که طبیب بود دیوانه شده است
میران همه گنجها به ویرانه نهند
ویرانهٔ ما ز گنج ویرانه شده است
زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری چون موی از آن شدم من تا تو سرم…
دل آمد و گفت هست سوداش دراز شب آمد و گفت زلف زیباش دراز
سرو آمد…

