تا تن نبری دور زمانم کشته است (263)
-
اندازه متن
+
تا تن نبری دور زمانم کشته است
آن چشمهٔ آب حیوانم کشته است
او نیست عجب که دشمن جانش کشت
من بوالعجبم که جان جانم کشته است
تا تن نبری دور زمانم کشته است
آن چشمهٔ آب حیوانم کشته است
او نیست عجب که دشمن جانش کشت
من بوالعجبم که جان جانم کشته است
نی دست که در مصاف خونریز کنم نی پای که در صبر قدم تیز کنم
نی…
درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا نه رنج اره کشیدی نه زخمهای جفا
نه…

