ای دل تو و درد او که درمان اینست (190)
-
اندازه متن
+
ای دل تو و درد او که درمان اینست
غم میخور و دم مزن که فرمان اینست
گر پای بر آرزو نهادی یکچند
کشتی سگ نفس را و قربان اینست
ای دل تو و درد او که درمان اینست
غم میخور و دم مزن که فرمان اینست
گر پای بر آرزو نهادی یکچند
کشتی سگ نفس را و قربان اینست
ساقی بیار باده سغراق ده منی اندیشه را رها کن کاری است کردنی
ای نقد جان…
رهید جان دوم از خودی و از هستی شدهست صید شهنشاه خویش در مستی
زهی وجود…

