از نوح سفینه ایست میراث نجات (158)
-
اندازه متن
+
از نوح سفینه ایست میراث نجات
گردان و روان میانهٔ بحر حیات
اندر دل از آن بحر برسته است نبات
اما چون دل نه نقش دارد نه جهات
از نوح سفینه ایست میراث نجات
گردان و روان میانهٔ بحر حیات
اندر دل از آن بحر برسته است نبات
اما چون دل نه نقش دارد نه جهات
رفتم به طبیب گفتم ای بینائی افتادهٔ عشق را چه میفرمایی
ترک صفت و محو وجودم…
تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد

