از عهد مگو که او نه بر پای من است (156)
-
اندازه متن
+
از عهد مگو که او نه بر پای من است
چون زلف تو عهد من شکن در شکن است
زانتنگ شکر مگو که اندر لب تست
یا زان آتش که از لبت در دهن است
از عهد مگو که او نه بر پای من است
چون زلف تو عهد من شکن در شکن است
زانتنگ شکر مگو که اندر لب تست
یا زان آتش که از لبت در دهن است
یار مرا عارض و عذار نه این بود باغ مرا نخل و برگ و بار نه این بود
…
جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان مست کن جان را که تا اندررسد در کاروان

