سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی (2477)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۶/۱۱
-
اندازه متن
+
سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
خاربنان خشک را از گل او طراوتی
جان و دل فسرده را از نظرش گشایشی
سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی
از گذری که او کند گردد سرد دوزخی
وز نظری که افکند زنده شود ولایتی
مرده ز گور برجهد آید و مستمع شود
گر بت من ز مردهای یاد کند حکایتی
آنک ز چشم شوخ او هر نفسی است فتنهای
آنک ز لطف قامتش هر طرفی قیامتی
آه که در فراق او هر قدمی است آتشی
آه که از هوای او میرسدم ملامتی
به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه (2292)
به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه به دامان گل تازه درآویزیم مستانه
چو باده بر…
مولانا 
