امیر حسن خندان کن حَشَم را (107)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۹/۱۰
-
اندازه متن
+
امیر حسن خندان کن حَشَم را
وجودی بخش مر مشتی عدم را
سیاهی مینماید لشکر غم
ظفر ده شادی صاحب علم را
به حسن خود تو شادی را بکن شاد
غم و اندوه ده اندوه و غم را
کرم را شادمان کن از جمالت
که حسن تو دهد صد جان کرم را
تو کارم زان بر سیمین چو زر کن
تو لعلین کن رخ همچون زرم را
دلا چون طالب بیشی عشقی
تو کم اندیش در دل بیش و کم را
بنه آن سر به پیش شمس تبریز
که ایمانست سجده آن صنم را
میانگین امتیازات ۵ از ۵
ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی (2565)
ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی ما تلخ شدیم و تو در کان شکر رفتی
…
مولانا 
