و شیون ها از ترس کرخت میشوند
-
اندازه متن
+
و شیون ها از ترس کرخت می شوند
و استخوان ها از منجنیق جسم می جهند جسمی که
مسافتی تلوتلو می خورد و یکسره فرو می ریزد.
با این همه هنوز خنده چارنعل می تازد با کفش های هزارپا
هنوز می دود همه جا با زنجیر گام هایش
می غلتد و می پیچد، بر تشک، پاها در هوا
اما تنها ادمی است
و سرانجام دیگر بس است- کافی است!
به آرامی فرومی نشیند، خسته
و به آرامی بستن دگمه ها را آغاز می کند،
با درنگی طولانی،
مثل کسی که پلیس برای بردن او آمده است
تد هیوز