چشمها و گوشها در هم پیچیدهاند
-
اندازه متن
+
ماشین ها تصادف می کنند و بچه ها و چمدان ها بیرون می ریزند
با خنده
کشتی بخار راست می ایستد و با سلام نظامی فرو می رود به سان یک بدل کار
با خنده
فرود عمودی یک هواپیما با انفجارش کامل می شود
با خنده
دست و پای مردم می چرخد و باز پرواز می کند
با خنده
نقاب فرسوده در رختخواب عذاب وجدان خویش را بازمی یابد
با خنده، با خنده
سنگ آسمانی سقوط می کند
در نهایت بدبختی بر قایق
چشم ها و گوش ها در هم پیچیده اند
چسبیده در موها
فروپیچیده در فرش، کاغذ دیواری، بسته شده با
سیم چراغ
فقط دندان ها کنار مانده اند
و قلب، رقصان در غار گشوده ی خویش
بی هیچ کمکی در حلقه ی خنده ها
هنگام که اشک ها آبکاری شده و از درها می گذرند
تد هیوز