آکادمی شعر پلیکان

می‌روم خسته و افسرده و زار

- اندازه متن +

می‌روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه‌ی خویش
به خدا می‌برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه‌ی خویش

 

می برم تا که در آن نقطه‌ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه‌ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه

 

می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوه‌ی امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال

 

ناله می‌لرزد ، می‌رقصد اشک
آه ، بگذار که بگریزم من
از تو ، ای چشمه‌ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من

 

به خدا غنچه‌ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله‌ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید

 

عاقبت بند سفر پایم بست
می‌روم ، خنده به لب ، خونین دل
می‌روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×