میروم خسته و افسرده و زار
-
اندازه متن
+
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانهی خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانهی خویش
می برم تا که در آن نقطهی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکهی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوهی امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله میلرزد ، میرقصد اشک
آه ، بگذار که بگریزم من
از تو ، ای چشمهی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچهی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعلهی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میروم ، خنده به لب ، خونین دل
میروم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
فروغ فرخزاد