آمد به تن من و به دل کرد نشست
-
اندازه متن
+
آمد به تن من و به دل کرد نشست
هر غم که بیندیشی و هرگونه شکست.
زآن روی که من به دوست می دادم دست
با جمله دلم شکست وز او دل نگسست.
آمد به تن من و به دل کرد نشست
هر غم که بیندیشی و هرگونه شکست.
زآن روی که من به دوست می دادم دست
با جمله دلم شکست وز او دل نگسست.
ماخ اولا پیکره رود بلند. می رود نا معلوم می خروشد هر دم می جهاند تن، از سنگ به سنگ.…
گردید مرا شوق نخست استادی عقل آمد و کرد بر سرش بنیادی
من چون بدم و…

