آمد به سحر در برم آن دور اندیش
-
اندازه متن
+
آمد به سحر در برم آن دور اندیش
بنهاد مرا چراغ و مصحف در پیش
میخواست بداند که چه می خوانم، لیک
او بود چو آب و منش آتش در پیش
آمد به سحر در برم آن دور اندیش
بنهاد مرا چراغ و مصحف در پیش
میخواست بداند که چه می خوانم، لیک
او بود چو آب و منش آتش در پیش
گفتم چه قبا بر تنت آراسته است. گفتا دلت از من چه مگر خواسته است.
گفتم…