ابرآمد و باغ شد از او در زیور
-
اندازه متن
+
ابرآمد و باغ شد از او در زیور
آشفته بر او شدند گلها یکسر:
ما همنفسانیم در این باغ، چرا
یک صبح نه بیشتر زید نیلوفر؟
ابرآمد و باغ شد از او در زیور
آشفته بر او شدند گلها یکسر:
ما همنفسانیم در این باغ، چرا
یک صبح نه بیشتر زید نیلوفر؟
میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم…
آمد که فزاید به غم افزود و برفت دوشینه به من رویی بنمود و برفت
گویند…

