ابرآمد و باغ شد از او در زیور
-
اندازه متن
+
ابرآمد و باغ شد از او در زیور
آشفته بر او شدند گلها یکسر:
ما همنفسانیم در این باغ، چرا
یک صبح نه بیشتر زید نیلوفر؟
ابرآمد و باغ شد از او در زیور
آشفته بر او شدند گلها یکسر:
ما همنفسانیم در این باغ، چرا
یک صبح نه بیشتر زید نیلوفر؟
تا در خود جا داری و بیرون نه ز پوست چون جوجه ماکیان جهان تو در اوست.
یک راه ندیدیم که خود باز نبود یک نقطه به پایان که هم آغاز نبود
رفتیم…