ابر است و شب است و ره بیابان دراز
-
اندازه متن
+
ابر است و شب است و ره بیابان دراز
آنگاه دلی سوخته را با تو نیاز
در جامه ی دیگران مرا غیر مگیر
باید که به هر لباس بشناسی باز
ابر است و شب است و ره بیابان دراز
آنگاه دلی سوخته را با تو نیاز
در جامه ی دیگران مرا غیر مگیر
باید که به هر لباس بشناسی باز
جوی است خموش، آسیاب افسرده هر بیش و کمی در آن بهم برخورده
یک زن پس…
هان ای شب شوم وحشتانگیز تا چند زنی به جانم آتش ؟ یا چشم مرا ز جای برکن یا پرده…

