از دیده روانه است خونم که مپرس
-
اندازه متن
+
از دیده روانه است خونم که مپرس
بنگرکه به هجران تو چونم که مپرس
می خواستی از حال درونم پرسی
آنگونه من از خویش برونم که مپرس
از دیده روانه است خونم که مپرس
بنگرکه به هجران تو چونم که مپرس
می خواستی از حال درونم پرسی
آنگونه من از خویش برونم که مپرس
گفتم صنما عمر منی، برد شتاب گفتم: تو چنان بخت منی، رفت به خواب
گفتم: همه…
چون خواهد حق به ظالمی پردازد شيطان پلید را در او اندازد
روز و شبش آنقدر…

