بنشست به در ز پرده ، می خورده و مست
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۳/۱۱/۷
-
اندازه متن
+
بنشست به در ز پرده ، می خورده و مست
چشمش چو به من فتاد در پرده نشست.
با من نشکست عهدش از مستی ، لیک
با وعده فرداش ، دل من بشکست.
رفتیم و زما به خاطری گرد نماند
رفتیم و زما به خاطری گرد نماند شد گرم اگر دلی وگر سرد، نماند
در کار…
نیما یوشیج 
