بودم مرغی رها چو آوای جرس
-
اندازه متن
+
بودم مرغی رها چو آوای جرس،
صیادم افکند در این کنج قفس
با من نفسی ست تا در این تنگی جای
باز آی و به داد من دلسوخته رس
بودم مرغی رها چو آوای جرس،
صیادم افکند در این کنج قفس
با من نفسی ست تا در این تنگی جای
باز آی و به داد من دلسوخته رس
گفتی که فلان چو دشمنی حیله گر است. آری سخن نیک همینش اثر است.
با دوست…
به روی در، به روی پنجرهها به روی تخته های بام، در هر لحظه مقهور رفته، باد می کوبد. نه…

