سیل سخنم به جان میانگیزدشان
-
اندازه متن
+
سیل سخنم به جان میانگیزدشان
نقش از همه تار و پود می ریزدشان
از ره بدر اندازدشان، لیکن باز
چون غل به سرگردنم آویزدشان
سیل سخنم به جان میانگیزدشان
نقش از همه تار و پود می ریزدشان
از ره بدر اندازدشان، لیکن باز
چون غل به سرگردنم آویزدشان
با آتش پیدا شد و با باد برفت نا شاد نهادمان و خود شاد برفت
مقصودش…
جامی است نهاده کلهی مرده در آن وآنگه مزه ای خورده و ناخورده در آن
ما…