شاداب گلی بودم و افسرد مرا
-
اندازه متن
+
شاداب گلی بودم و افسرد مرا
آنگاه به مینائی بسپرد مرا
بنشست رها زمن ولی در همه حال
دانستم باز نام می برد مرا
شاداب گلی بودم و افسرد مرا
آنگاه به مینائی بسپرد مرا
بنشست رها زمن ولی در همه حال
دانستم باز نام می برد مرا
سوی شهر آمد آن زن انگاس سیر کردن گرفت از چپ و راست دید ایینه ای فتاده به…
با دل به قفای رفتگان مینگرد یا جان به غمی راه دلم میسپرد
گر خنده و…

