شبپرهی ساحل نزدیک
-
اندازه متن
+
چوک و چوک!… گم کرده راهش در شب تاریک
شبپرهی ساحل نزدیک
دم به دم می کوبدم بر پشت شیشه.
شبپرهی ساحل نزدیک!
در تلاش تو چه مقصودی است؟
از اطاق من چه می خواهی؟
شبپرهی ساحل نزدیک با من (روی حرفش گنگ) می گوید:
چه فراوان روشنایی در اطاق توست!
باز کن در بر من
خستگی آورده شب در من.
به خیالش شب پره ی ساحل نزدیک
هر تنی را می تواند برد هر راهی
راه سوی عافیتگاهی
وز پس هر روشنی ره بر مفری هست.
چوک و چوک!… در این دل شب کازو این رنج می زاید
پس چرا هر کس به راه من نمی آید…؟
نیما یوشیج 
