مهتاب دمید و گل بیفروخت چو خون
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۳/۰۹/۶
-
اندازه متن
+
مهتاب دمید و گل بیفروخت چو خون،
می گیر و رها شو دمی از چند و ز چون
گر برنهدت زمانه اندوه مخور،
ور برکشدت مباش ایمن زفسون
میانگین امتیازات ۵ از ۵
آمد به برم دوش نگارم سرکش
آمد به برم دوش نگارم سرکش، گفتا چه ببایدت که دل داری خوش؟
گفتم دستت. گفت…
نیما یوشیج