نه مینهیام که خاطر آزاد کنی
-
اندازه متن
+
نه مینهیام که خاطر آزاد کنی
نه آن کنی ای مه، که دلم شاد کنی
خواهم که بدانم که ز ویرانی من
اندر سر چیستی که بنیاد کنی؟
نه مینهیام که خاطر آزاد کنی
نه آن کنی ای مه، که دلم شاد کنی
خواهم که بدانم که ز ویرانی من
اندر سر چیستی که بنیاد کنی؟
صد کشت به آب و دانه انباشته بود انباشته را نکو چنان داشته بود
در آخر…
دادم پی گریه چشم دریایی شد بردم بخلاص دست غوغایی شد
بی تابی من به دست…