کککی که مانده گم
-
اندازه متن
+
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
کککی که مانده گم.
از چشم ها نهفته پری وار
زندان بر او شده است علف زار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد.
اما به تن درست و برومند
کککی که مانده گم
دیری است نعره میکشد از بیشه ی خموش.
نیما یوشیج