گفتم رخ تو؟ خراجیش چو نیست؟
-
اندازه متن
+
گفتم رخ تو؟ خراجیش چو نیست؟
گفتم دل من؟ گفت علاجیش چو نیست؟
گفتم سخن من آمد از تو به کمال
خندید و به من گفت: رواجیش چو نیست؟
گفتم رخ تو؟ خراجیش چو نیست؟
گفتم دل من؟ گفت علاجیش چو نیست؟
گفتم سخن من آمد از تو به کمال
خندید و به من گفت: رواجیش چو نیست؟
باد میگردد و در باز و چراغست خموش خانه ها یک سره خالی شده در دهکده اند. بیمناک ست به…
ماخ اولا پیکره رود بلند. می رود نا معلوم می خروشد هر دم می جهاند تن، از سنگ به سنگ.…