گفتم ز حديث رخ تو ای دلجو
-
اندازه متن
+
گفتم ز حديث رخ تو ای دلجو
گفتا سخنی به خلق گورویارو
گفتم چو پسندشان نباشد؟ گفتا:
بی واهمه می گوی که او گفت بگو
گفتم ز حديث رخ تو ای دلجو
گفتا سخنی به خلق گورویارو
گفتم چو پسندشان نباشد؟ گفتا:
بی واهمه می گوی که او گفت بگو
گفتم: نشنیدند پیامم که بود گفت: اربدهی زمان، بخواهند شنود
گفتم: نه پس آنکه ز من…
میخواست گره گشاید از زلف دراز با کار فروبسته ی من کرد آغاز،
گفتم که از…