گفتم ز حديث رخ تو ای دلجو
-
اندازه متن
+
گفتم ز حديث رخ تو ای دلجو
گفتا سخنی به خلق گورویارو
گفتم چو پسندشان نباشد؟ گفتا:
بی واهمه می گوی که او گفت بگو
گفتم ز حديث رخ تو ای دلجو
گفتا سخنی به خلق گورویارو
گفتم چو پسندشان نباشد؟ گفتا:
بی واهمه می گوی که او گفت بگو
بازارت گرم کردی و آتش تیز تو هیچ نخفتی و نخفتم من نیز
گر میل دلت…
صدقای سرود کز بر عرش کمال می تافت چو آفتاب از جاه و جلال
با جلوه…

