گفتم: چه مرا ز راحتم داشته باز؟
-
اندازه متن
+
گفتم: چه مرا ز راحتم داشته باز؟
گفتا: خم گیسوی سیاه و طناز
گفتم: به خیال اوست راهم درپیش
خندید و به من گفت: زهی راه دراز!
گفتم: چه مرا ز راحتم داشته باز؟
گفتا: خم گیسوی سیاه و طناز
گفتم: به خیال اوست راهم درپیش
خندید و به من گفت: زهی راه دراز!
جستیم ز جرم خاک تا کنه وجود بس از پس پرده، بر ما گشود
آن بحر…
یادم از روزی سیه میآید و جای نموری در میان جنگل بسیار دوری. آخر فصل زمستان بود و یک سر…

