گفتند که نای را چه جوش است و خروش
-
اندازه متن
+
گفتند که نای را چه جوش است و خروش
نای این بشنید و گفت با خلق خموش
من یک تن بنده باشم از جان شنوا
می گویم هرچه ام کنند اندر گوش
گفتند که نای را چه جوش است و خروش
نای این بشنید و گفت با خلق خموش
من یک تن بنده باشم از جان شنوا
می گویم هرچه ام کنند اندر گوش
آن نعمت بگردان که مرا خواهی گفت و آن ذمم درساز که داری به نهفت
خواهی…
آمد به من او ، لیک به شب آمد و رفت در پیکرم آرزو و به تب آمد…

