گل گفت چرا باد نخواندم در گوش
-
اندازه متن
+
گل گفت چرا باد نخواندم در گوش
برداشت ندا باد چرا ای گل جوش
ابر آمد و گفت هر چه نوبت دارد
مرگ از پس پرده زد غریوی که خموش
گل گفت چرا باد نخواندم در گوش
برداشت ندا باد چرا ای گل جوش
ابر آمد و گفت هر چه نوبت دارد
مرگ از پس پرده زد غریوی که خموش
دردا که دلم با کس همراز نشد برمیلم هر کسی همآواز نشد
بستم در بر ظلمت…
دل برد ز من آن سر زلفین دو تا دو چشم تو گشتند در این کار گوا

